|
|
? حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
❤️ شرط عشق
عروس جوانی قبل از این که پا به خانه شوهر بگذارد، بیماری سختی گرفت و مدت ها بیمار شد.
مرد به عیادت نامزد جوان رفت و در میان صحبت هایش گفت که چشم هایش بسیار درد می کند!بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورت او را پوشانده بود.مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزد خود می رفت و از درد چشم می نالید.عروسی نزدیک بود و زن جوان نگران صورت خود بود که آبله آن را از شکل انداخته بود، شوهر هم که کور شده بود و مردم همه می گفتند: چه خوب، عروس نازیبا همان بهتر که همسری نابینا داشته باشد!۲۰ سال بعد زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشم هایش را گشود! همه تعجب کردند، مرد گفت: من کاری جز شرط عشق را به جا نیاورده ام❤️
?حکایتهای بهلول و ملانصرالدین
موضوعات: حکایت های دلنشین
لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-04-13] [ 09:06:00 ب.ظ ]
|
|
بخونید قشنگه?
ﻣﺮﺩ ﻋﯿﺎﻟﻮﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻧﺪﺍﺭﯼ، ﺳﻪ ﺷﺐ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺳﺮ ﺑﺮ ﺑﺎﻟﯿﻦ ﮔﺬﺍﺷﺖ.
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺍﻭ ﺭﺍ وادار کرد ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﻭﺩ. ﺷﺎﯾﺪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺼﯿﺒﺶ
ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ. ﻣﺮﺩ ﺗﻮﺭ ﻣﺎﻫﯿﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺯﺩ ﺗﺎ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﻏﺮﻭﺏ ﺗﻮﺭ
ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭﻟﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﺗﻮﺭﺵ ﻧﯿﻔﺘﺎﺩ. ﻗﺒﻞ ﺍﺯ
ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺗﻮﺭﺵ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩ ﻭ ﯾﮏ ﻣﺎﻫﯽ ﺧﯿﻠﯽ
ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻪ ﺗﻮﺭﺵ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﺍﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻧﺠﻬﺎﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ
ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﺑﺮﺩ. ﺍﻭ ﺯﻥ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺭﺍ ﺗﺼﻮﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﮐﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻫﯽ
ﺑﺰﺭﮒ ﻏﺎﻓﻠﮕﯿﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ؟ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ می رفت. ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ
ﺣﻮﺍﻟﯽ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮔﺮﺩﺵ ﺑﻮﺩ. ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺭﺷﺘﻪ ﯼ ﺧﯿﺎﻟﺶ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ
ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺖ ﭼﯿﺴﺖ؟ ﺍﻭ ﺑﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻫﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮﺭﻡ
ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺁﻥ ﻣﺎﻫﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻫﯿﭻ
ﭼﯿﺰ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺪﺍﺩ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺗﺸﮑﺮ ﻫﻢ ﻧﮑﺮﺩ. ﺍﻭ ﺳﺮﺍﻓﮑﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ
ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ. ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﻭ ﺯﺑﺎﻧﺶ ﺑﻨﺪ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﺎ ﻏﺮﻭﺭ
ﺗﻤﺎﻡ ﺑﻪ ﮐﺎﺥ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻭ ﺟﻠﻮ ﻣﻠﮑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺒﺎﻟﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﺻﯿﺪﯼ ﻧﻤﻮﺩﻩ
ﺍﺳﺖ. ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﻣﺎﻫﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻠﮑﻪ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯿﺪﺍﺩ، ﺧﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺍﻧﮕﺸﺘﺶ ﻓﺮﻭ
ﺭﻓﺖ. ﺩﺭﺩ ﺷﺪﯾﺪﯼ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺶ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩ ﺳﭙﺲ ﺩﺳﺘﺶ ﻭﺭﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ
ﺷﺪﺕ ﺩﺭﺩﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ. ﭘﺰﺷﮑﺎﻥ ﮐﺎﺥ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻗﻄﻊ ﺍﻧﮕﺸﺖ
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ، ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﻧﮑﺮد. ﺩﺭﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺳﺖ ﺗﺎ ﻣﭻ ﻭ
ﺳﭙﺲ ﺗﺎ ﺑﺎﺯﻭ ﺭﺍ ﻓﺮﺍ ﮔﺮﻓﺖ. ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻨﻮﺍﻝ ﺳﭙﺮﯼ ﮔﺸﺖ،ﭘﺰﺷﮑﺎﻥ
ﻗﻄﻊ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﻭ ﺭﺍ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﯾﺎﺩ ﺩﺭﺩ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ
ﮐﺮﺩ. ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪﻧﺪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺟﺴﻤﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﮐﺮﺩ ﻭﻟﯽ
ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺶ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺒﺘﻼ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺭﻭﺍﻧﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ
ﻣﺴﺘﺸﺎﺭﺍﻧﺶ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻇﻠﻤﯽ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺷﺪﻩ.
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﺮﺩ ﻣﺎﻫﯿﮕﯿﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺯﻭﺩﺗﺮ
ﻧﺰﺩﺵ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﻣﺎﻫﯿﮕﯿﺮ ﻓﻘﯿﺮ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺑﺎ
ﻟﺒﺎﺱ ﮐﻬﻨﻪ ﻭ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ؛ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ :ﺁﯾﺎ
ﻣﺮﺍ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﯽ؟ ﺁﺭﯼ ﺗﻮ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻣﺎﻫﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺯ ﻣﻦ ﮔﺮﻓﺘﯽ
? - ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﻣﺮﺍ ﺣﻼﻝ ﮐﻨﯽ. - ﺗﻮ ﺭﺍ ﺣﻼﻝ ﮐﺮﺩﻡ. - ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﺑﺪﻭﻥ
ﻫﯿﭻ ﻭﺍﻫﻤﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺎﻫﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ، ﭼﻪ ﮔﻔﺘﯽ؟
ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ :
ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ!?
ﺍﻭ ﻗﺪﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ، ﺗﻮ ﻫﻢ ﻗﺪﺭﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ…❣
موضوعات: حکایت های دلنشین
لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-04-06] [ 04:02:00 ب.ظ ]
|
|
متولد چه ماهے هستید؟?
?فروردینی هستید؟ پس ده تاصلواتــ هدیه كنيد به حضرتــ علے (ع) ?
?اردیبهشتے هستيد؟ شما ده صلواتــ به امام حسن مجتبی(ع) و ده صلواتــ به مادر ساداتــ (س) تقدیم کنید…?
?خردادی هستید؟ شما ده تا صلواتــ برای امام حسین (ع) و همچنین ده صلواتــ برای حضرت زینبــ (س) بفرستــ و نیت کن که ان شاالله حاجتروا بشی…?
?تیر ماهی هستید؟ پس ده تاصلواتــ بفرستيد و تقدیم به امام سجاد (ع) و همچنین حضرتــ ابوالفضل (ع) كنيد…?
?مردادے هستید؟ شما هم ده تا صلواتــ برای امام محمد باقر (ع) و نیز ده صلواتــ برای رقیہ (س) بفرستید…?
?شهریورے هستید ؟ ده تا صلواتــ بفرستید هم واسہ امام جعفر (ع) و هم براے حضرت ام البنین (س) دم شما حیدری…?
?مهرے هستید ؟ براے امام موسی کاظم (ع) ده صلواتــ و براے دختر بزرگوارشان حضرتــ معصومه (ع) ده صلواتــ دیگر هم بفرستید… ?
?آبانی هستید؟ ابانی های حضرت زهرایے(س) شما ویژه باید صلوات بفرستید ده صلواتــ براے مادر ساداتــ (س) ده صلواتــ برای امام حسن مجتبی (ع) ده صلواتــ برای امام رضا (ع) نصیبتان زیارت این سه بزرگوار??
?آذرے هستید؟ ده صلواتــ تقدیم کنید به امام جواد (ع) و همچنین حضرتــ ربابــ (س)?
⛄️دی ماهے هستید ؟ پس ده تاصلواتــ هدیه کنيد به امام علے نقی (ع) و علی اصغر (ع)…
❄️بهمنی هستید؟ سهم شما ده صلواتــ هدیه بر امام عسکری (ع) و همچنین ده صلواتــ تقدیم کنید به پیامبر (ص)…?
?اسفندی هستید؟ شما پانزده تا صلواتــ هدیه کـنيد به آقامون، اماممون، عزیزمون امام مهدي (عجل الله)ان شاءالله کہ هرچے زودتر چشممون به جمالشون روشن بشه…??
اللهم عجل لولیک الفرج?
کلیدواژه ها: آبان, آذر, اردیبهشت, اسفند, امام جواد(ع), امام حسن عسکری(ع), امام حسن مجتبی(ع), امام حسین(ع), امام رضا (ع), امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف, امام سجاد(ع), امام علی نقی(ع), امام علی(ع), امام موسی کاظم(ع), بهمن, تیر, حضرت ابوالفضل(ع), حضرت ام البنین(س), حضرت رباب(س), حضرت رقیه (س), حضرت زهرا(س), حضرت زینب(س), حضرت علی اصغر(ع), حضرت معصومه(س), خرداد, دی, شهریور, فروردین , ماه تولد, مرداد, مهر, پیامبر اکرم حضرت محمد صل الله علیه و آله موضوعات: دلنوشته
لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-04-05] [ 09:48:00 ب.ظ ]
|
|
??در مواقع شادی ، ستایش خدا در مواقع سخت ، یافتن خدا در مواقع آرامش ، پرستش خدا در مواقع درد ، اعتماد به خدا
و در تمامی مواقع تشکر ازخدا را فراموش نکن?
موضوعات: عکس نوشته
لینک ثابت
?⚠️پست ویژه⚠️?
سلام دوستان گلم
یه جایی خوندم در مورد گناهان جدید و خاصی که با سرعت در حال انتشار هست ?باید زودتر اقدام بشه و اون گناه خاص زودتر در نطفه خفه بشه.?راستش اگر به فعالیت های جدید بعضي از آرایشگاههای زنانه دقت کنید فضای اسفناک این محیط ها رو نمیتونید تحمل کنید.???خدمات کاشت ناخن و مژه ولیفتینگ ها که با چسب انجام میشه،اپیلاسیونهای بکینی و.. پرسینگ ها و… که به سرعت نور در حال افزایشه.?
مدیر اسبق شبکه ی فارسی وان میگه برای نابودی خانواده باید اول مادر خانواده رو به لجن کشید.???آرایشگاههای ما الان دارن بین زن و طهارت و عبادت فاصله میندازن .دارن تو زمین دشمن بازی میکنن و البته کاسبی خوبی هم دارن.چی به سر ِغسل های حیض و جنابت و استحاضه و نفاس این خانم های ناخن کاشته میاد؟ اگر نطفه ای در حالتی که غسل جنابت و حیض به گردنشون هست بسته بشه چی به سرِ اون بچه میاد؟?تکلیف نمازهای قضا شده چی میشه؟? این واقعا درده…اینکه آرایشگاههای کوچه پس کوچه ی ما دارن تند تند با پکیج های off خورده و تخفیفات زیاد این خدمات رو میدن و افراد بعضاً متشرع گول فتوا های ساختگی مراجع رو میخورن و … من سعی کردم تو هر گروه یا کانال آرایشگاهی عضو هستم این نکته رو تذکر بدم.بعضی جاها با این سوال که آیا این خدمات نماز داره یا نه، سعی کردم به چالش بکشونمشون.خیلی هاش از همون فتوای ساختگی استفاده کردن.گفتن مراجع گفتن به صورت جبیره وضو بگیرید???? و من هم فتوای درست همون مرجع رو براشون فرستادم:بنا براحتیاط واجب هر طور شده باید مانع برداشته شود و اگر اصلا امکانش وجود نداشته باشد باید تا وقتی که برداشتن مانع ممکن شود وضو جبیره انجام شود و بعد از برداشتن مانع تمامی نمازهای این مدت قضا شود. یکی دو تای دیگه هم پیامهام رو پاک کردن.رفتم توی سایت دیوار که ماشاا… پر بود از آگهی کاشت.به یکی دوتاشون تو چت دیوار پیام دادم که این کار حرامه و مصداق تعاونوا علی الإثم و العدوان هست و پول این خدمات هم به گفته ی مراجع حرامه.البته خیلی محترمانه و غیر مستقیم تر گفتم.خانمه هر توهینی لایق خودش بود بهم کرد…? همه این حرفا رو زدم که ازتون به عنوان یه خواهر کوچیکتر بخوام از آرایشگاهها غافل نشید! تا میشه تو دیوار و گروهها اونا به چالش بکشید.فتوای درست مراجع رو تو گروهها پخش کنید و خلاصه سکوت نکنید که به قول مدیر فارسی وان زنانمون خدایی نکرده….?ببخشید خیلی حرف زدم?
منبع: کانال آیـــه گرافی
کلیدواژه ها: آرایشگاه, آرایشگاه های off خورده, آیه گرافی, احکام, احکام کاشت ناخن, تخفیف, تخفیفات, تخفیفات زیاد, تعاونوا علی الاثم و العدوان, حرام, حکم شرعی کاشت ناخن, دیوار, زنا , سایت دیوار, شبکه فارسی وان, فتوا های مراجع, فتواهای ساختگی, وضو جبیره, وضوی جبیره, پکیج های off خورده, کاشت ناخن, کودکان, کودکانمان موضوعات: تلنــــگر
لینک ثابت
همه ما می دانیم که مرکز زمین دارای هسته ای است? و آن نیز از آهن ⚙️ ساخته شده،اما حالا در زمان پیامبر(ص) که آنها هیچ تکنولوژی و وسیله ای نداشتند تا بدانند که هسته زمین از چه چیزی ساخته شده است!
اما الحمداللّٰه امروزه با استفاده از تکنولوژی مدرن?، ما کشف کردیم که مرکز زمین غالبا از جنس “آهن” تشـکیل شده است.
شما شاید فکر کنید که چه معجزه ای در این مطلب است؟!
همه ی ما مسلمانان باید بدانیم که قرآن کریم ۱۱۴ سوره دارد که دقیقا نصف ۱۱۴ می شود۵۷، درست در وسط قرآن کریم سوره ۵۷، این نشانگر چیست؟!
الحدید( به معنای آهن و سوره درست در وسط قرآن کریم همانگونه که در مرکز زمین است)
سبحــان اللّٰه❗
این معجزه ای در قرآن است ، که ما از آن غافل هستیم.?
✨این فقط گوشه ای از عظمت قرآن بود که دیدید، که چگونه این معجزه درونش گنجانده شده.✨
کلیدواژه ها: آهن, اعجاز قرآن کریم, حدیث, زمین, سبحان الله, سوره الحدید, سوره حدید, سوره ۵۷, قرآن, قران, قران کریم, مسلمان, مسلمانان, هسته زمین, پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله, ۱۱۴سوره موضوعات: دانستنی
لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-03-16] [ 11:55:00 ب.ظ ]
|
|
?بچه مذهبی ها بخوانند!!
?حواسمون هست….؟؟
?تلنگر اول به خودم بعد دوستان
بچه مذهبی ها مخصوصا بخونند
اول راه بودیم …
گفتن فضای مجازی!
گفتن شده ابزار تبلیغاتی دشمن!
بچه مذهبی ها عقب نمونید!
آنقدر صفحه بسازید و مطلب نشر دهید و دینتان را به عالم نشان دهید که آنها عقب بکشند…
اما چه شد!؟
❎کم کم صفحه های عقیدتی خصوصی شد!
❎کم کم عکس های شخصی!
❎کم کم اشتراک زندگی خصوصی با همه!
❎کم کم خواهر ، برادر ، خواهر عزیزم ، برادر گلم …
کم کم بچه مذهبی ها کم حیا شدند!!!
❎کم کم شوخی با نامحرم!
❎کم کم دایرکت!
❎کم کم چت!
مگه جایی که فقط تو باشی و نامحرم ، نفر سوم شیطون نیست؟
فتأمل …?
❎کم کم دشمن ها به اهدافشون رسیدن!
❎کم کم … علیکم بانفسکم!
?آقا پسر مذهبی!
برادر من!
حداقل روی اهداف نفسانی خودت ، پوشش دین و جذب حداکثری نذار!
?خانم چادری!
❎آقایی که با دیدن عکست که اتفاقا توشم باحجابی ، میگه خدا حفظت کنه ، میگه چادر بهت میاد!
❎اون زیر پست یه بد حجابم مینویسه که چی بهش میاد …
آی پسر و دختر مذهبی!
❎نکنه منتظری شیطون با حربهٔ پارتی و شماره دادن و دوردور کردن بیاد سراغت!؟
تو هم با افتخار احساس کنی چقدر مومنی!
نخیر …
?برای امثال ما از اینجا ها شروع میشه!
که کمتر احساس گناه کنیم!
که کم کم از راه به در بشیم …
به یه جایی میرسی می بینی دیگه اشک نداری
حال نماز و دعا نداری
دیگه اصلا نمازشب کیلویی چند؟
دعای کمیل؟ مال قدیما بود …
کم کم آلارم نفس لوامه خاموش میشه
بترس …⁉️
همین که نماز اول وقتت از دست بره باعث خوشحالی دشمنه❗
آره
اینطوریاس …
اول راه بودیم
ولی حالا دیگه زدیم تو جاده خاکی …⛔
همه ما در خطر هستیم … یک نگاه حرام … یک حرف بی مورد،یک شوخی …
ظهور نزدیک است، با گناه دورش نکنیم!
منبع
کلیدواژه ها: برادر, برادر مجازی, بچه مذهبی های مجازی, حرف بی مورد, خطر, خواهر, خواهر مجازی, دختر مذهبی, شوخی با نامحرم, ظهور نزدیک است, ظهور نزدیک است با گناه دورش نکنیم!, مذهبی, مذهبی ها, نگاه حرام, پسر مذهبی موضوعات: تلنــــگر
لینک ثابت
آراي كاربران براي اين مطلب 5 ستاره: |
|
(1) |
---|
|
4 ستاره: |
|
(0) |
---|
|
3 ستاره: |
|
(0) |
---|
|
2 ستاره: |
|
(0) |
---|
|
1 ستاره: |
|
(0) |
---|
|
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
(5.0)
[پنجشنبه 1398-03-02] [ 07:18:00 ب.ظ ]
|
|
از داعش بدتر میدونی کیه؟
اروپایی ها که به قول بعضیا اِندِ فرهنگ و اینان !؟?
به تجاوز بسنده نمیکنن…?
میدونی چرا⁉️
❌چون آزادی که به اونا دادن به ضررشونه…⛔
چون شهوت سیری ناپذیره⁉️
چون وقتی به یه تشنه میای بهجای اینکه یه لیوان آب صاف و زلال بدی بهش تشنگیش برطرف شه، آب دریا میدی⁉️
میگی ببین چقدر آبه!؟?
تمومی نداره!؟?
هر چقدر میخوای میتونی بخوری!؟?
بهش آزادی(به قول خودشون)میدن⁉️
ولی چی میشه!؟
هی تشنه تر و تشنه تر میشه…❗
هر چقدر هم بهش آب بدی جای آب پاک رو نمیده⁉️
درسته بهش میگی آزادی، هر چقد میخوای میتونی آب دریا بخوری⁉️
ولی آیا اینو بهش میگن آزادی⁉️
ولی آیا باهاش سیر میشه⁉️
نه…❗
خدا هم وقتی یه چارچوبی رو برای انسانی که خودش خلق کرده میده…?
میدونه چه چیزی براش خوبه…✔️ چه چیزی بد…❌
?خدا میخواد بهت یه لیوان آب پاک بده بخوری تشنگیت برطرف بشه…?
❌ولی انسان تازه به دوران رسیده یه نسخه از من درآوردی برات میپیچه!؟
میگه این همه آب فقط برای توه…⁉️
به جای یه لیوان آب بهت دریا رو نشون میده…?
وسوسه انگیزه نه❓
انسان بیچاره هم با عقل ناقصش فک میکنه چه خوب…?
خدا میخواد سر منو با یه لیوان، شیره بماله …(نعوذ بالله)❌
ولی ….❎
وقتی از آب دریا میخوره میبینه ای دل غافل چرا سیر نمیشه…⚠️
هی میخوره و میخوره….?
ولی تا کجا…?⁉️
آیا ظرفیت این همه آب داره که این همه بخوره…⁉️
نه…❗
❌انسان می مونه و تشنگی بی حد و مرزش?
❌انسان می مونه و هوس غیرقابل کنترلش?
✔️حالا فهمیدی خدا بدون حکمت قوانین و چارچوبی برای انسان وضع نمیکنه♥️
به نوشته خودم��♥
با عرض معذرت از نویسنده های عزیز اولین بارم هست که مینویسم☺️
اگه اشکال چیزی دیدین به بزرگواری خودتون ببخشید?
موضوعات: تلنــــگر
لینک ثابت
آراي كاربران براي اين مطلب 5 ستاره: |
|
(2) |
---|
|
4 ستاره: |
|
(0) |
---|
|
3 ستاره: |
|
(0) |
---|
|
2 ستاره: |
|
(0) |
---|
|
1 ستاره: |
|
(0) |
---|
|
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
(5.0)
خیلی قشنگ خیلی بخونید?
داستان حاج آقا باید برقصه!!!
چند سال قبل اتوبوسی? از دانشجویان??⚖️???♀???????? دختر یکی از دانشگاههای بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشمتان روز بد نبیند… ??? آنقدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوقالعاده خراب بود. آرایش آنچنانی???، مانتوی تنگ???????? و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.? اخلاقشان را هم که نپرس…?? حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمیدادند، فقط میخندیدند??? و مسخره میکردند???? و آوازهای آنچنانی بود که… از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود… دیدم فایدهای ندارد! گوش این جماعت اناث، بدهکار خاطره و روایت نیست که نیست… باید از راه دیگری وارد میشدم… ناگهان فکری به ذهنم رسید…??? اما… سخت بود و فقط از شهدا برمیآمد… سپردم به خودشان و شروع کردم. گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم! خندیدند??? و گفتند: اِاِاِ … حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟؟ گفتم: آره!!! گفتند: حالا چه شرطی؟?? گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی میبرم و معجزهای نشانتان میدهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راهتان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید. گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟ گفتم: هرچه شما بگویید. گفتند: با همین چفیهای که به گردنت انداختهای، میایی وسط اتوبوس و شروع میکنی به رقصیدن!!! اول انگار دچار برقگرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آنها سپردم و قبول کردم دوباره همهشون زدند زیر خنده که چه شود!!! ??????? حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و… در طول مسیر هم از جلف بازیهای این جماعت حرص میخوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم…! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک میخواستم…???? میدانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته ???و قبرهای آنها بیحفاظ است… از طرفی میدانستم آنها اگر بخواهند، قیامت هم برپا میکنند، چه رسد به معجزه!!! به طلائیه که رسیدیم، همهشان را جمع کردم و راه افتادیم … اما آنها که دستبردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخیهای جلف????????? و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خندههای بلند دست برنمیداشتند و دائم هم مرا مسخره میکردند.?????? کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید برقصه…?????? برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچهها خواستم یک لیوان آب بدهد. آب را روی قبور مطهر پاشیدم و…?????????? تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد… عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمیشود! همه اون دخترای بیحجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود????. طلائیه آن روز بوی بهشت میداد… همهشان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند????????????! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه میزدند … ????? شهدا خودی نشان داده بودند و دست همهشان را گرفته بودند. چشمهاشان رنگ خون گرفته بود و صدای محزونشان به سختی شنیده میشد. هرچه کردم نتوانستم آنها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آنجا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آنها را از بهشتیترین خاک دنیا بلند کردم… به اتوبوس?? که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسریها کاملا سر را پوشاندهاند و چفیهها روی گردنشان خودنمایی میکند. هنوز بیقرار بودند… چند دقیقهای گذشت… همه دور هم جمع شده بودند و مشورت میکردند… پرسیدم: به کجا رسیدید؟ ??? چیزی نگفتند. سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کردهاند و به جامعةالزهرای قم رفتهاند … آری آنان سر قولشان به شهدا مانده بودند..??????
اگر دلت لرزید یه صلوات برا سلامتی آقا امام زمان بفرست???
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
خدا دوستت دارم?
کلیدواژه ها: اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم, حاج آقا, حاج آقا باید برقصه, خدا دوستت دارم, داستان, شهدا, شهیدان زنده اند, صلوات, طلائیه, طلبه, هشت سال دفاع مقدس موضوعات: حکایت های دلنشین
لینک ثابت
[سه شنبه 1398-02-31] [ 10:44:00 ب.ظ ]
|
|
طولانیه ولی حتما بخون خیلی قشنگه:??????
?کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از پرسید می گویند که فردا مرا به زمین می فرستی اما من به این کوچکی و ناتوانی چگونه می توانم برای زندگی آنجا بروم؟?
خداوند پاسخ داد از میان فرشتگان بیشمارم یکی را برای تو در نظر گرفته اما و در انتظار توست و حامی و مراقب تو خواهد بود.?
کودک همچنان مردد بود و ادامه داد : اما من اینجا در بهشت جز خندیدن و آواز و شادی کاری ندارم.?
خداوند لبخند زد:فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.?
کودک ادامه داد:من چطور می توانم بفهمم که مردم چه می گویند در حالی که زبان آنها را نمی دانم؟?
خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشته تو زیباترین وشیرین ترین واژه هایی راکه ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی. ?
کودک با ناراحتی گفت: اما اگر بخواهم با تو صحبت کنم چه کنم؟?️
و خداوند برای این سوال هم پاسخی داشت: فرشته ات دستهای تو را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو می آموزد که چگونه دعا کنی .?
کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیده ام در زمین انسانهای بد هم زندگی می کنند؛ چه کسی از من محافظت خواهد کرد.?
خدا گفت فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد، حتی اگر به قیمت جانش هم تمام شود.?
کودک ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که نمی توانم تو را ببینم غمگین خواهم بود.?
خداوند لبخند زد و گفت: فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد، اگر چه من همشه در کنار تو هستم.☺️
در آن هنگام، بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین به گوش می رسید. کودک می دانست که بزودی باید سفر خود را آغاز کند.پس سوال آخر را به آرامی از خداوند پرسید: خدایا، اگر باید هم اکنون به دنیا بروم لااقل نام فرشته ام را به من بگو.
خداوند او را نوازش کرد و پاسخ داد: نام فرشته ات♥
اهمیت ندارد ولی می توانی او را مادر …صدا کنی ???!
????????????
موضوعات: حکایت های دلنشین
لینک ثابت
[دوشنبه 1398-02-30] [ 08:10:00 ب.ظ ]
|
|
|
|
|
|