? حکایتی‌ بسیار زیبا و خواندنی

❤️ شرط عشق

چـاکـر امــام زمـان(عج)313

عروس جوانی قبل از این که پا به خانه شوهر بگذارد، بیماری سختی گرفت و مدت ها بیمار شد.

مرد به عیادت نامزد جوان رفت و در میان صحبت هایش گفت که چشم هایش بسیار درد می کند!بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورت او را پوشانده بود.مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزد خود می رفت و از درد چشم می نالید.عروسی نزدیک بود و زن جوان نگران صورت خود بود که آبله آن را از شکل انداخته بود، شوهر هم که کور شده بود و مردم همه می گفتند: چه خوب، عروس نازیبا همان بهتر که همسری نابینا داشته باشد!۲۰ سال بعد زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشم هایش را گشود! همه تعجب کردند، مرد گفت: من کاری جز شرط عشق را به جا نیاورده ام❤️

?حکایتهای بهلول و ملانصرالدین

 

موضوعات: حکایت های دلنشین  لینک ثابت